«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاندوش با من گفت پنهان کاردانی تيزهوشو از شما پنهان نشايد کرد سر میفروشگفت آسان گير بر خود کارها کز روی طبعسخت (میگیرد) میگردد جهان بر مردمان سختکوشوان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلکزهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوشبا دل خونين لب خندان بياور همچو جامنی گرت زخمی رسد چون چنگ آیی در خروشتا نگردی آشنا زين پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پيغام سروشگوش کن پند ای پسر و از بهر دنيا غم مخورگفتمت چون در حديثی گر توانی داشت (گوش) هوشدر حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنیدزان که آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوشبر بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نيستيا سخن دانسته گو ای مرد (بخرد) عاقل يا خموشساقيا می ده که رندیهای حافظ فهم کردآصف صاحب قران جرمبخش عيبپوشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:07:05
در عهد پادشاه خطابخش جرمپوش ۲۸۵
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان در عهد پادشاه (عطا) خطابخش جرمپوش حافظ قرابهکش شد و مفتی پيالهنوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا ديد محتسب که سبو میکشد به دوش احوال شيخ و قاضی و شرب (مدام) اليهودشان کردم سوال صبحدم از پير میفروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و (سر بپوش) می بنوش ساقی بهار میرسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذير و جرم به ذيل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبانآوری کنی پروانهی مراد رسيد (رسد حافظا) ای محب خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو ناديده هيچ ديده و نشنيده هيچ گوش چندان بمان که خرقهی ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پير ژندهپوشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:02:23
هاتفی از گوشهی میخانه دوش ۲۸۴
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۴مفتعلن مفتعلن فاعلنهاتفی از گوشهی ميخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش لطف (عفو) الهی بکند کار خويش مژدهی رحمت برساند سروشلطف خدا بيشتر از جرم ماست نکتهی سربسته چه (گویی) دانی خموش اين خرد خام به ميخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش گوش من و حلقهی گيسوی يار روی من و خاک در میفروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه (جرم) عيبپوش داور دين شاه شجاع آن که کرد روح قدس حلقهی امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده و از خطر چشم بدش دار گوشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:03:08
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش ۲۸۳
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلير بنوش شد آن که اهل نظر بر کناره میرفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوت (بانگ) چنگ بگوييم آن حکايتها که از نهفتن آن ديگ سينه میزد جوش شراب خانگی ترس محتسب خوردهبه روی يار بنوشيم و بانگ نوشانوش ز کوی ميکده دوشش به دوش میبردند امام شهر (خواجه) که سجاده میکشيد به دوش دلا دلالت خيرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلیست رای انور شاه چو قرب او طلبی در صفای نيت کوش بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمير که هست گوش دلش محرم پيام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشهنشينی تو حافظا مخروشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:06:48
ببرد از من قرار و طاقت و هوش ۲۸۲
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۲مفاعیلن مفاعیلن فعولنببرد از من/ قرار و طا/قت و هوش بت سنگيندل سيمينبناگوش نگاری چابکی شنگی (پریوش) کلهدار ظريفی مهوشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان ديگ دايم میزنم جوش چو پيراهن شوم آسودهخاطر گرش همچون قبا گيرم در آغوش اگر پوسيده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دينم دل و دينم ببردهست برودوشش برودوشش برودوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз